خاطره ای که براتون تعریف می کنم مربوط می شه به حدود سال 1370 یعنی 17 سال پیش .
من معلم دوم دبستان بودم و 46 دانش آموز داشتم و دو قلوهای خودم هم چند ماهه بودند و شبها نمی گذاشتن بخوابم .
املا گفتم، بعد به بچه ها تکلیف دادم و کسانی که نوبت تصحیح املاشون می شد
می اومدن سر میز من . حدود 4 تا املا صحیح کردم نفر پنجم اومد و ایستاد سر میز و من در حال تصحیح املای اون دانش آموز خودکار به دست نشستنی خوابم برد شاید حدود 5 دقیقه یا بیشتر به خواب خوشی فرو رفتم و
وقتی بیدار شدم دیدم همه ی دانش آموزان دارن تکلیف می نویسن و دانش آموز جلوی میزم همین طور ایستاده و تکون نمی خوره تا املاش را صحیح کردم رفت نشست . خوابی که رفتم تمام خستگی را از تنم بیرون کرد .
حالا فکر کنید اگر این اتفاق الآن با دانش آموزای حالا و مثلاً تو مدرسه ی راهنمایی بیافته هم همین قدر شیرینه؟؟؟ عمراً