کلاس سوم دانشسرا بودم ، من معمولاً عادت ندارم شب امتحان بیدار بمونم و درس بخونم، اما شب امتحان درس روانشناسی با دوستان
هم خوابگاهی بیدار موندیم.
بالاخره صبح شد و رفتیم سر جلسه امتحان. خیلی خوابم می اومد .یکدفعه دیدم تو اتاق خونه خودمون هستم و مامانم برام جا پهن کرده
که بخوابم . منم از خدا خواسته خوابیدم و داشتم خواب خوشی می دیدم که مرتباً صدای آهسته ای که به درب اتاق می خورد آزارم می داد
تق تق تق تق ... این صدا باعث شد عصبانی بشم و نتونم بخوابم پاشدم رفتم ببینم کیه که نمی ذاره بخوابم ...... از خواب پریدم
دیدم سر جلسه امتحان روانشناسی هستم و خانم نوربخش معلممون داره وسط سالن راه میره و صدای کفشهاش مرتباً به این شکل به
گوش می رسه : تق تق تق تق تق ......
خلاصه فهمیدم سر جلسه امتحان خوابیدم و خواب هم دیدم . خدا پدر خانم نوربخش را بیامرزه که کفش پاشنه دار پوشیده بود و منو از خواب
بیدار کرد وگر نه ........